نیایشنیایش، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

نیایش باباشه

صبح با مو عصر بی مو!

امروز صبح برا گل دخترم آش  دندونی درست کردیم اخه دندون جلوییش یه کوچولو نیش کشیده مبارکت باشه زندگیمممممممممم   عصرم که بابا جونش از سر کار اومد نیایش خانمو کچل کرد تا موهاش رشدش زیاد بشه خداکنه بشه ...
23 خرداد 1392

شروع شده شیطنتاش

بازم سلام ببخشید امتحانات اخر ترم بودو حساساین تازگیام که نیایش خانم دمر افتادنو یادگرفته وباید حسابی حواسم بهش باشه ازخوابیدن بدش میاد همش دنبال اینه که بره رو شکمشوحسابی ذوق خودشو بکنه.جونم بگه براتون حسابی لوس شده ودیگه بغل کسی جز مامانی وبابایی نمیره.عاشق محتویات سفره تا مزه چیزی رو نچشه بیخیال نمیشه دیگه میشینه تو روروئکش تاحالا که ذوقشو میکرده تا بعدش خدا بزرگه  راستی قلیونم میکشه ...
23 خرداد 1392

واکسن 4 ماهگی

امروز ٤ماهت تموم شده زندگیم.منو مامان جون بردیمت درمانگاه واکسن زدی.اخ که چقدر درد داشت.ولی تو نسبت به نی نی های دیگه کمتر گریه کردی.قربون صبوریت برم ...
23 خرداد 1392

تحویل سال

امسال هم مثل بارسال خونه بابابزرگ بودیم ساعت ٢.٣١ سال تحویل شد لحظه تحویل سال که تو بغلم وول میخوردی تنها آرزوم سلامتی تو بود.سال خوب وبا برکتی داشته باشی زندگیمممممممممممممم                                 اینم سبزه ای که به اسم گلت کاشتم ...
23 خرداد 1392

بدرقه ی بابابزرگ جون به مکه

٢٩ دی بالاخره بابابزگ جون تونست بره مکه همه میگن از خوش قدمی گل منه.ما هم به اتفاق فامیلای دیگه رفتیم بدرقه اش.مامانی هم چندتا عکس خوشگل از ما گرفت زیارت قبول بابابزرگ جون ...
23 خرداد 1392

شیرین کاری

کم کم داره شیرین کاریات شروع میشه جیگر مثلا دستای کوچولوتو تند تند میخوری جیغای بنفش میکشی از همه مهمتر مامانی رو دیگه کامل میشناسی و حسابی میخندی که دل ادم آب میشه قربون خندههاتتتتتتتتتتتتتتت ...
23 خرداد 1392

10 روزگیت مبارک

ده روز شد به همین سادگی........امروز منو مامان بزرگ جون بردیمت حموم چه عشقیه با بچه حمومکردن توحموم خیلی خوبو خانوم بودی ولی بیرون که اومدی حسابی گریه کردی خیلی بلایی دخمل ...
23 خرداد 1392

تولد

بالاخره انتظار به سر رسید و تونستم بغلت کنم.زیباترین روز زندگیم بود تمام دردهای زایمان ارزش شنیدن صدای نازت رو داشت هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست ...
23 خرداد 1392

شیرین شده دخترم

امروز ١٨ اردیبهشته شیرین کارایات داره زیاد میشه مثلا با صدا میخندی دست دراز میکنی که عروسکتو بگیری تازه امروز صبح دمر خابیده بودی رو شکمت وقتی بیدار شدی منو مامان جونو دایی جونی بوسه بارونت کردیم ...
18 ارديبهشت 1392

هدیه ای به زلالی آب

 روز ی که فهمیدم در وجودم غنچه ای در حال شکفتن است و از روزی نمیدانستم از شادی روییدن غنچه ام چه کنم...اضطراب اینکه غنچه ام کم تاب است و ضعیف...از خدا خاستم توانایی نگهداری وشکوفا کردن این غنچه را به من بدهد........وبالاخره منت بر سر تقویم گذاشت وزمستان را شرمنده کرد ودی را سرافراز نمود و یک عمر راخجالت داد... تولد زیبایت مبارک گلم ...
23 بهمن 1391
1